جدول جو
جدول جو

معنی آب نشاط - جستجوی لغت در جدول جو

آب نشاط
(بِ نَ / نِ)
مذی. (زمخشری) (ربنجنی) ، نطفه
لغت نامه دهخدا
آب نشاط
مذی، نطفه
تصویری از آب نشاط
تصویر آب نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
آب نشاط
((بِ نَ))
منی
تصویری از آب نشاط
تصویر آب نشاط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آی نشان
تصویر آی نشان
(دخترانه)
آی (ترکی) + نشان (فارسی) دارای نشان ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند
فرهنگ فارسی عمید
کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است، کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده، کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی و زیستی آب است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نبات
تصویر آب نبات
نوعی از شیرینی که با شیرۀ شکر درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
رجوع به آب انار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکّب از: با + نشاط، دارای نشاط. شادمان. فیران. شنگول. که نشاط دارد. نشیط. باروح. مریح. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ نَ / نِ)
شراب لعل انگوری. (برهان). کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. (آنندراج). کنایه از شراب. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند:
بنزد آبشناس آن کس است طعمه موج
که زآب علم تو دارد گذر طمع به شناه.
رضی الدین نیشابوری.
زیر رکاب تواند کارگذاران رهین
پیش عنان تواند آب شناسان مطیع.
رضی الدین نیشابوری.
، مقنی که داندکدام زمین را آبست و کاریز در آن توان کردن. قناقن. قن قن. (ربنجنی) (السامی فی الاسامی). و مجازاً رسم و قاعده دان. و آبشناسان جمع آن است
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
سوراخهایی که آب گرم از آنها بیرون رانده می شود. (فرهنگستان زمین شناسی)
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
قسمی حلوا و شیرینی:
چه شیوه میکندآب نبات با دل ما
که بر طبقچۀ شمشاد و کاسۀ حلبی است.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ)
نشان تب. اثر تب. تبخاله:
گرچه شبها از سموم آه تبها برده ام
از نسیم وصل مهر تب نشان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
مظهر چشمه و کاریز، بنائی که در آنجا کنند، سراب. کوراب. آل. کتیر. واله. کور. لعاب الشمس. یلمع. عسقل. عساقل. لوه
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل نشاط
تصویر گل نشاط
گل خرمی، می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نشاط
تصویر پر نشاط
شادنده بسیار شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با نشاط
تصویر با نشاط
شادمان، با روح، مریح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
شناسنده آبهای زیرزمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
سوراخهائی که آب گرم از آنها بیرون رانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نبات
تصویر آب نبات
قسمی شیرینی که با شیره شکر سازند. شکرینه
فرهنگ لغت هوشیار
چشمه ای که در ظلمات میباشد که هر کس از آن بیاشامد نمی میرد، آب زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نشاط
تصویر بی نشاط
کسل، بیحال، پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوضی که آب آن نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
((ش ِ))
شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد، آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند، قاعده دان، صاحب مهارت در علوم، حقیقت شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
((نَ))
حوض یا جوی آب در خانه یا باغ که نمایان باشد، سراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب نبات
تصویر آب نبات
((نَ))
نوعی شیرینی که با شیره شکر سازند
آب نبات چوبی: آب نبات مخصوص کودکان که معمولاً دسته چوبی یا پلاستیکی دارد
آب نبات قیچی: آب نباتی که پیش از سرد شدن آن را به صورت مفتول باریکی درمی آورند و با قیچی به قطعات کوچک تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین
افسرده، بی شور وشوق، پژمرده، دلمرده، ناخوشحال، ناخوشدل، ناشاد، ناشادمان، نامسرور
متضاد: بانشاط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بشاش، خوشحال، خوشدل، سردماغ، سرزنده، شاد، شادمان، مسرور، نشیط
متضاد: دلمرده، بی نشاط، ناخوشدل
فرهنگ واژه مترادف متضاد